بفرما! مریم مصنوعی

   جوجه کوچک در دفتر حسابی جیک‌وجیک راه‌ انداخته بود. صدای زیر جوجه انگار از بتن هم رد می‌شود. بالاخره بردمش و سپردمش دست دوستانش تا با هم خوش باشند. نگرانی مهم این بار من در رفتن به باغ این بود که حس می‌کردم گرگی دوباره خودش را باز کرده است. واقعیت دفعه آخری دلم سوخت و گردن‌بندش را یک درجه شل‌تر بستم. موقعی که درها را بستم که بروم، یک لحظه حس کردم پشت درب آهنی است و پنجه می‌کشد و صدا می‌کند. بلافاصله رفتم و چک کردم و خبری نبود. ولی تا این بار که به ویلا رفتم استرس قضیه با من بود که باز اگر این حیوان خودش را باز کرده باشد، چند مرغ و جوجهٔ دیگر از دست رفته‌اند.

   قرار بود دوشنبه صبح بروم دنبال اهل و عیال از بیرجند بیاورم‌شان که برادرخانم به داد رسید. حالا منتظرم ماشینش را تعمیر کند و راه‌بیفتد. جالب که برای مدیر که خودم باشم نامه زده بودم و درخواست مرخصی کرده بودم. تازه به خودم هم اجازه مرخصی داده بودم. دارد این فرآیند اینقدر جذاب می‌شود که احتمالا برایش یک مقاله بنویسم.

    با استارتاپ سفر هم جلسه داشتم و ظاهرا همه‌چیز فعلا دارد خوب پیش می‌رود. نکته‌ای که اولین برخورد آنلاین به ذهنم رسید هم درست بود. ایشان اصالت افغانستانی دارد و ساکن ایران است. پیشنهاد داد یک مقاله در مورد سفر دانشجویی بنویسم. فکر کنم مقالهٔ جالبی برای سایت بشود.

مصاحبه کننده استارتاپ سفر
مصاحبه کننده استارتاپ سفر

   ساخت بخش «داستان ما» با کمک هوش مصنوعی هم خیلی خوب پیش رفت. هوش مصنوعی Claude‌ داستان بهتری از ChatGPT نوشت که در سایت هم منتشر کردم. لینک را در فوتر گذاشتم تا هدر همچنان خلوت باقی بماند. جالب آن که اینقدر چیزی که نوشت با چیزی که اگر خودم می‌نوشتم، فاصله داشت که به طور جدی به این فکر افتادم بروم پرامپت نویسی پیشرفته یاد بگیرم و بسیاری از کارها را بسپارم به هوش مصنوعی.

   تماس گرفتم با چند نفر از دانشجویانی که تکلیف «دورهٔ توانمندسازی مقدماتی» را ارسال کرده بودند. جالب آن که یکی از شاگردان با وجود توضحیات لازم نتوانسته بود آزمون دیسک و ترجمهٔ آن را در سایت پیدا کند و مجبور شدم شخصا برایش لینک بفرستم. فکر می‌کنم سیستم آموزش مجازی فعلی که با LearnDash پیاده شده هم خیلی خوب نیست و شاید بهتر است به LifterLMS‌ مهاجرت کنم.

   از خبرهای عجیب هفته هم این بود که مشخص نیست Hamster Kombat‌ که طبق شمارنده تقریبا ۳ هفتهٔ دیگر لیست می‌شود قرار است چطوری به کاربران پاداش دهد. هنوز همه‌چیز در هاله‌ای از ابهام است و ملت سرکارند. بخش جوایز داخلی آن هم چیز دقیقی مشخص نمی‌کند و مانده‌ایم ببینیم بالاخره چه خواهد شد. بدتر از آن ایردراپ Dogs بود که حالا اساسا منکر است که من را می‌شناسد. این هم از عاقبت کار با این چیزها.

خطای عجیب ایردراپ داگز
خطای عجیب ایردراپ داگز

   یادم رفت بگویم یکشنبه که به ویلا رفتم، یک بدن‌سازی حسابی انجام دادم. این مسیر پوشانده شده را که می‌بینید باید به اتمام می‌رساندم. کار هم سخت‌تر از چیزی بود که فکرش را کرده بودم. بخشی از زمین خشک شده بود و با مصیبت کنده شد. در کل هم باید جایی را کلنگ می‌زدم که تا ۴۰ سانتی‌متر از سطح خاک پایین‌تر بود و عجیب خسته‌کننده و پدردرآور بود. نصف کار بیشتر جلو نرفت ولی خوب انجام شد و راضی بودم.

مسیری که باید کنده شود
مسیری که باید کنده شود

   به حیوانات غذا دادم و برگشتم. خبر خوب این بود که مرغک جوان اولین تخم‌مرغ را گذاشته بود. پس ۷ تخم‌مرغ برداشتم و برگشتم. میوه‌های آلو بخارا هم رسیده‌اند ولی نمی‌دانم باید بچینم یا بیشتر صبر کنم. ظاهرا آلوی ترشی نیست و مزه‌ای ملس رو به شیرین دارد. یاد آلوهای بیرجند به خیر که حسابی ترش بودند.

   جذاب‌ترین اتفاق هفته تا اینجا استفاده از دستیار هوش مصنوعی صوتی به نام مریم در پادکست «رشدینو» بود. خیلی جالب بود. با این که کاملا دقیق فارسی حرف نمی‌زد، ولی سخنانش بر اساس اطلاعات علمی روز بود. قسمت جالبی که برایم جذابیت داشت این‌جا بود که امیرحسین ثقة‌الاسلامی خبری خواند و توضیح داد افراد زیبا بیشتر عمر می‌کنند و کیفیت سلولی بهتری دارند. دستیار هوش مصنوعی هم تحلیل کرد که احتمالا چون به آن‌ها زیاد توجه می‌شود، از خودشان بهتر مراقبت می‌کنند. یک نتیجه‌گیری عالی.

   چیز جدید دیگری که در پادکست «منسان» یاد گرفتم در مورد سوپرگروه‌های کاری بود. یعنی گروه‌هایی که تلفیقی از انسان‌ها و هوش مصنوعی هستند. ظاهرا این نوع کار کردن دارد به روندی جدید تبدیل می‌شود و موج بعدی دنیای کسب‌وکار خواهد بود. جالب آن که این قسمت در سال ۱۴۰۰ منتشر شده بود که هنوز هوش مصنوعی مولد چندان مطرح نبود. ولی حالا ارزش این ایده را به خوبی درک می‌کنم.

   اخیرا تمرکز زیادی روی زمان پیدا کرده‌ام. دقت کارم هم هی دارد بهتر می‌شود. مثلا صبح‌ها با اولین هشدار موبایل ساعت ۴ صبح بیدار می‌شوم. کارهایی که روی زمان‌بندی تنظیم می‌کنم دقیق درمی‌آیند. این روند را با کامل‌تر کردن جزئیات دارم دقیق‌تر می‌کنم. مثلا پیش‌نویسی قبلی صفحات جدید سایت را به‌روزرسانی کردم و یک نسخهٔ جدیدتر درآوردم که راحت‌تر کپی و ویرایش می‌شود. دیگر لازم نیست برای هر صفحه ۵ دقیقه وقت بگذارم تا آمادهٔ ورود داده شود. اخیرا گوشی را هم که به‌روزرسانی می‌کنم، اصلا چک نمی‌کنم کدام برنامه‌ها به‌روزرسانی لازم دارند. فقط دکمه را می‌زنم و خلاص. شب‌ها هم قبل از خواب گوشی را می‌گذارم روی هواپیما تا کسی نصفه شبی بیدارم نکند.

   جای شما خالی ۴ روز اخیر هم که روند کاهش کافئین ادامه داشته، همه چیز بهتر شده است. جالب این است که تمرکز و دقت کاری من هم بهتر شده و حذف کردن چای از نوشیدنی‌های محل کار خیلی خوب از آب درآمده است.

پست‌های دیگر وبلاگ:

تخلیه دفتر کار

دفتر پَر

بالاخره قرار شد دفتر را تخلیه کنیم و برگردیم به آغوش گرم خانواده. امان از اجاره‌های سنگین که نمی‌گذارد آدم نفس بکشد

ادامه مطلب »
مصاحبه شغلی مسخره

مصاحبه شغلی مسخره

گاهی که در مصاحبه‌های شغلی شرکت می‌کنم حس می‌کنم خیلی بیشتر از مصاحبه‌کننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content