برنامه‌های بسیار سال جدید

   پسرجان علاقمند شده به ساختن بازی رایانه‌ای و من هم Game Maker نصب کردم. اخیرا هم رفته یک کلاینت لانچر MineCraft از یک سازنده ایرانی خریده به قیمت ۱۵۰ هزار تومان و خیلی هم خوشحال بود. دیروز هم یک پک ادیت و موشن و این چیزها خریده بود ۳۰۰ هزار تومان که امیدوارم این طوری خرج می‌کند چیزی از عیدی‌هایش برایش بماند.

   دیشب به ختم قرآنی با افطاری دعوت شدیم. با پسرجان و پدرخانم و دایی‌هایش رفتیم. قبل از اذان یک ختم قرآن تکمیل شد. ولی جمعیت زیاد شد و جایی برای نماز نماند. پس افطار انجام شد ولی برای نماز به خانه برگشتیم. خب این هم از مشکلات تنگ‌جا بودن است.

   چند روزی است که ترمزهای پراید درست نمی‌گیرد. امروز در مجموع ۴۵۰ هزار تومان برایم خرج برداشت. تازه شانس آوردم که ممکن بود تا حدود ۱ و نیم میلیون هم بالا برود. حالا هم ترمزدست درست شد و هم ترمزها. از آن طرف هم پیامک معاینه‌فنی آمده و راستی باید چک کنم که بیمه چقدر دارد.

   امروز به یک پیرایشگر در منزل‌آباد مراجعه کردم. منزل‌آباد روستایی در نزدیکی مشهد است که به زودی وارد بافت مشهد می‌شود. جوانی بود که می‌گفت خدا پدر احمدی‌نژاد را بیامرزد لااقل به مردم خانه داد. بیشتر که صحبت کردیم مشخص شد اصلا از اتفاقات دوران احمدی‌نژاد خبری ندارد و همین را از پدرش نقل قول می‌کند. خب در روستاها از این اتفاقات می‌افتد و مردم به خبرهای روز دسترسی ندارند و در کل سیاسی نیستند. برایش مثال زدم از صادق بوقی که با توجه مردم آزاد شد و توصیه کردم روزی ۱۵ دقیقه خبر بخواند و چند لایک هم بکند. جای دوری نمی‌رود ولی مشارکت در این کارها تأثیر دارد.

      اخیرا شنیده‌ام که نباید وقتی درخت شکوفه می‌دهد، آبیاری کنیم تا شکوفه‌ها بریزند و الا ممکن است میوه درستی ندهند. به نظرم مشکوک می‌رسد. به دایی‌جان هم زنگ زدم و گفت من هم زیاد شنیده‌ام ولی احتمال می‌دهم درست نباشد.

    خبر خوب کوچک اخیر هم فروختن چیزی بود که مدتی در ذهنم بود ولی هنوز در حال بررسی هستم. خب برای سگ و مرغ‌ها ضایعات مرغی می‌گیرم و می‌پزم تا خطر بیماری نداشته باشد. همیشه در این تکه‌های پاک شده گوشت زیادی هست. کم‌کم متوجه شدم بعضی قصابی‌ها طوری مرغ را پاک می‌کنند که به قطعات تفکیک شده مقداری گوشت بماند. خب بررسی من نشان داد اگر این گوشت را جدا کنیم، عملا پوست و چربی و استخوان باقیمانده مجانی تمام می‌شود. این روش به یک بن‌بست ساده خورد: ظرفیت فریزر خانه تمام شد. چون این حیوانات زیاد غذا می‌خورند و دیگر فریزر خانه تا آخرین ظرفیت پر شد از گوشت مرغ ریش شده. حالا سوال بعدی این بود که چطور این گوشت‌ها را بفروشیم تا هم سودی بدست بیاید و هم این مشکل مدیریت شود. فکرهایی مثل درست کردن سالاد الویه، خوراک فلان و حتی فروختن مستقیم این گوشت‌ها به مغازه‌ها یا ثبت‌نام در اپلیکیشن‌های فروش غذای خانگی هم مطرح شد. فعلا در گروه خانوادگی اعلام کردم و دو بسته فروخته شد. باشد تا ببینم آخرش چه می‌توانم بکنم.

   خبر بامزه دیگر هم یک تخم‌مرغ غول‌آسا بود. انگار مرغ‌هایی که تازه به تخم می‌آیند این مسئله را دارند. سال گذشته هم از این تخم‌مرغ‌های درشت داشتیم

تخم‌مرغ بزرگ جدید
تخم‌مرغ بزرگ جدید

   کتاب «راهبی که فراری‌اش را فروخت» هم تمام شد. کتاب جذابی بود و البته چند نقد به آن داشتم که «اینجا» در Goodreads.com در موردش نوشتم. حالا کتاب سوم چالش کتاب‌خوانی ۲۰۲۴ هم تمام شد و باید دنبال یک کتاب جدید برای جایگزینی با آن باشم.

کتاب سوم در چالش کتاب‌خوانی ۲۰۲۴
کتاب سوم در چالش کتاب‌خوانی ۲۰۲۴

   سه‌شنبه مقاله جدید را با موضوع یادگیری سریع نوشتم. هنوز گاهی تصور می‌کنم محتوای منتشر شده در دانشجویانه پراکنده است و باید فکری به حال این وضعیت بکنم.

   یکی از چیزهایی که سال گذشته برای من مسجل شد، ناکافی بودن سیستم یادگیری من بود. متوجه شدم علی‌رغم یادگیری بسیاری که دنبال می‌کنم، در یک مسیر کاملا حرفه‌ای و درست حرکت نمی‌کنم. سال‌ها بود که با اشتیاق شدیدی که یادگیری دارم، در عمل محتوای آموزشی فراوانی را مرور کردم. ولی چند مشکل بروز کرد:

  • محتواهایی که نیاز به کار عملی داشتند را عملا به اجرا درنیاوردم
  • در یک شاخه خاص و اختصاصی مطالعه تخصصی عمیق نکردم
  • تنها در مورد کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی خوب عمل کردم که آن هم معطل تکمیل پایان‌نامه مانده است

خب این مشکلات قرار است امسال حل شوند. یک هفته‌ای است که دارم عمیقا فکر می‌کنم کدام شاخه تخصصی را ادامه بدهم. فعلا چیزی که مطمئن هستم، انتخاب شاخه‌ای است که احتمالا ترکیبی از هوش مصنوعی‌، برنامه‌نویسی و کنترل باشد. یعنی یک ترکیب هوشمند از سخت‌افزار و نرم‌افزار. در حال فکرم و مشخص نیست چه خواهم کرد.

   یک چالش خانوادگی هم کارآفرینی برای پسرجان و دخترجان است. هر دو سیستم کامپیوتری برای آن‌ها ارتقا داده شده و بنا به روش تربیتی که من دارم با یک سوبسید و به صورت اقساطی هزینه‌اش را می‌پردازند. یک ایده برای دخترجان به ذهنم رسید که فکر کنم بتواند از پس آن برآید. گفتم عکس‌های تقویم روزانه که در شبکه‌های اجتماعی می‌گذارم را ویرایش کن. تا آخر سال تقریبا ۳۵۰ عکس می‌شود. قبول کرد و فکر کنم با آموزشی کوتاه به راحتی بتواند این کار را انجام بدهد. عکسی مثل این را باید ویرایش کند و نوشته فارسی را عوض کند. همین.

نمونه تقویم روز
نمونه تقویم روز

   به پسرجان هم پیشنهاد کردم در باغداری بیشتر همکاری کند. یک دستمزد حداقلی هم تعیین کردیم که از اقساط سیستم کامپیوتری‌اش کم کنیم و او هم قبول کرد. حالا اگر با این برنامه پیش برویم، هر هفته دو روز با من می‌آید به باغ و کار خواهیم کرد.

  حس می‌کنم امسال علی‌رغم فشارهای مالی که پیش‌بینی می‌کنم قرار است تحمل کنم، از نظر روش کار و بازدهی عملیاتی سال بهتری خواهد بود. تا ببینم چه چقدر پیش‌بینی من درست خواهد بود. غیر از کارهای آموزشی در دانشجویانه و تلاش برای درآمدزایی دلاری که پارسال محقق نشد، بحث توسعه ویلا هم از دغدغه‌های جذاب من است که با این که به درآمد رسیده ولی هنوز راه طولانی تا تبدیل شدن به یک باغ پرندگان جذاب دارد.

بروم به کارهایم برسم که امروز روز شلوغی خواهد بود. هم باید به ویلا سر بزنم و هم زود برگردم که همسرجان و دخترجان یک ساعت زودتر تعطیل خواهند شد.

پست‌های دیگر وبلاگ:

تخلیه دفتر کار

دفتر پَر

بالاخره قرار شد دفتر را تخلیه کنیم و برگردیم به آغوش گرم خانواده. امان از اجاره‌های سنگین که نمی‌گذارد آدم نفس بکشد

ادامه مطلب »
مصاحبه شغلی مسخره

مصاحبه شغلی مسخره

گاهی که در مصاحبه‌های شغلی شرکت می‌کنم حس می‌کنم خیلی بیشتر از مصاحبه‌کننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content