برنامه‌ریزی و بی‌برنامگی

   دیروز یک روز پرگرفتاری بود. با این وجود جاهایی که با برنامه‌ریزی کار کردم و تکنیک پومودورو را به کار بردم و تمرکز یک به یک کار کردن را رعایت کردم، خیلی بهتر نتیجه گرفتم. همین سبک را ادامه بدهم نتایج بهتری هم به دست خواهد آمد که برای استفاده دانشجویان منتشر خواهم کرد.

   خواستم طبق برنامه پیش بروم. پس صبح تا ۹:۳۰ آمدم دفتر. برنامه ساده‌ام را کنترل کردم و دستی نوشتم که تأثیر خوبی روی یادآوری بهتر دارد. تجربه نشان داده لازم نیست این برنامه را بگذارید جلوی چشم و یکسره کنترلش کنید. بهتر همین است که یک بار بنویسید و بگذاریدش کنار. فردا چک کنید و کارهای جا افتاده یا فراموش شده را در برنامه جدید وارد کنید.

   تا همان ۹:۳۰ که خوب بود. یک پست وبلاگ و یک آشپزی دانشجویی جدید منتشر کردم. آموزش «پورهٔ سیب‌زمینی» را گذاشتم که دیگر بی‌استعدادترین دانشجوها هم می‌توانند بپزند.

   تا اینجا همه چیز خوب بود که دردسر شروع شد. باید مامان‌جان را می‌رساندم خانه‌اش. سر راه دوست داشت سری بزند به یکشنبه‌بازار و خرید کند. من هم باید می‌رفتم همان‌جا که برگ کاهو جمع‌آوری کنم و ببرم برای ماکیان در ویلا. خب رفتیم به محل جدید که بی‌تدبیری ترافیکی پوست‌مان را کند.

   ماجرا این که آقایان در حد یک بچه دبستانی فکر نکرده بودند که ورودی پارکینگ نباید جایی باشد که شما از یک مسیر تنگ لازم باشد کل یکشنبه بازار را دور بزنی تازه برسی به درب پارکینگی بی‌نظم و قاعده و از آنجا باز تا آن ته بروی و پارک کنی و پیاده برگردی. در حالی که خروجی همان نزدیکی است. منطق می‌گوید خب ورودی و خروجی به این نزدیکی را استفاده کنید نه آن درب یک کیلومتر دورتری را.

   اینقدر برای پارک اذیت شدم که مامان‌جان هم از خیر خرید انار جعبه‌ای گذشت و با کمی سبزی و هویج و میوه و تنقلات برگشتیم. من هم بیشتر از دو سطل سبزی گیرم نیامد. ولی عرقم درآمد تا این‌ها را رساندم به ماشین. خدا عقل بدهد واقعا.

   تا مامان را رساندم و رفتم ویلا و برگشتم ساعت شده بود ۴:۱۵ عصر. نهار نخورده و خسته ولی سرحال. دیگر مهلتی برای نهار نمانده بود و با چای و کیک سر خودم را گرم کردم و رفتم دفتر. عملا تا شب کار خیلی مفیدی انجام نشد که مقصر خودم بودم. اگر مثل صبح درست برنامه‌ام را دنبال می‌کردم و نمی‌نشستم خبرهای رنگارنگ بخوانم این طوری نمی‌شد. مثلا قرار بود قسمت صفر پادکست دانشجویانه را ضبط کنم که افتاد به امروز.

   برایم همیشه آمار بازدید دانشجویان جذاب است. مثلا این که هنوز چیزی منتشر نشده یک نفر عضو پادکست دانشجویانه شده که خوب است.

یک عضو اولیه در پادکست دانشجویانه
یک عضو اولیه در پادکست دانشجویانه

   همچنین این که بالاخره بعد از مدت‌ها پست‌های آموزشی دارند در فهرست برترین مقالات بالا می‌آیند هم رضایت‌بخش است.

بهبود نتایج جستجوی سایت
بهبود نتایج جستجوی سایت

   پسرجان به یک موفقیت بانمک دست یافته که بعد از چهار روز استریم بازی MineCraft گذاشتن توانسته یک حمایت نقدی (Donate) کوچک بگیرد. خودش گفت هدف را گذاشته ۱۰۰ هزار تومان. تا کی برآورده شود.

حمایت نقدی از استریم پسرجان
حمایت نقدی از استریم پسرجان

دیروز قبل از ظهر کار تکمیل استودیو تقریبا تمام شد. هنوز سروصداهایی از اطراف وارد می‌شود و بعد از تست مشخص خواهد شد که چقدر تا یک استودیوی آکوستیک مناسب راه دارم. کف استودیو را هم موکت انداختم و فعلا که همه چیز خوب است. اولین نمونه که ضبط کردم بدک نبود. با این که به خاطر یک تپق از نو ضبط کردم. خودم اکوی ضعیفی در صدایم می‌شنیدم ولی در نمونهٔ ضبط شده چندان مشخص نبود. حالا بنشینم ویرایش کنم مشخص می‌شود چه کرده‌ام.

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content