این چند روزه همهاش مهمانی رفتیم. یک شب همسایگان در روفگاردن (که من پیشنهاد میکنم اسمش بامباغ بشود) جمع شدند، یک شب خواهرجان دعوت کرد، یک شب مامان باز مهمانی گرفته بود، یک ظهر و یک شب هم خانهٔ پدرخانم بودیم. کلا خالهبازی بود همهاش و به هیچ کار مهمی تقریبا جز پادکست گوش دادن و یک برنامهریزی جدید برای تصحیح سبک زندگی و رسیدگی به باغ و مقداری کتابخوانی نرسیدم.
اولین جلسه کلاس فنبیان دخترجان هم با شکست مواجه شد. خیلی ساده در کارت به اشتباه به جای ۱۱ تیر تایپ کرده بودند ۱ تیر. کلا فرقی نمیکند کارتان در نهاد ریاستجمهوری گیر کرده باشد یا در کتابخانهٔ مسجد محل. همه جا همین اشتباهات را داریم و برای وقت هم ارزشی قائل نیستیم.
از خوبیهای هفتهٔ اخیر، کاهش یافتن حجم مطالعه اخبار بود. همچنین حجم بازی کردن که کمی بهبودش دادم. بازبینی «دورهٔ توانمندسازی مقدماتی» برای سامانه مشکات دانشگاه آزاد را هم شروع کردم. قبلا دقت نکرده بودم که بسیاری نکاتی که در سایت دانشجویانه منتشر کردهام، آنجا به مشکل میخورد و باید به کلی حذف یا اصلاح شود.
گفته بودم که مدیر ساختمان اتاق ورزش را جمع کرد. در دورهمی همسایگان فهمیدم هنوز کش تمرینی و توپ بدنسازی را نفروخته و گرفتم. این هفته یک خرید صنعتی هم داشتم. یک دستگاه کیفی هوابرش خریدم برای ساختوسازهای جدیدم در باغ. ببینم چه میشود. البته هنوز تحویل نگرفتم و ظاهرا میافتد به شنبه.
از تمرینات این هفتهٔ من که کمی منظم بود، منظم رفتن به باغ و سرزدن به مرغها و خروس بود. خب تازه در قفس جدید جاگیر شدهاند و اگر رسیدگی نشود و تخممرغی بشکنند و بخورند، دیگر باید به زحمت از این عادت غلط درشان بیاوریم. تعداد تخمگذاری روزانه هم به ۶-۷ عدد رسیده که راضی کننده است. همینطوری پیش برود روزهای خوبی در پیش است.
پسرجان چند روزی است که برای شاگردی به سوپر نزدیک خانه میرود. دیروز که تعطیل بود نرفت ولی امروز که جمعه و باز هم تعطیل است، عزمش را جزم کرد و رفت. امان از این پول که چه انگیزهٔ قدرتمندی ایجاد میکند. دارد تلاش میکند پول خرید یک لپتاپ حرفهای را جمع کند.
اولین گل آفتابگردان هم دارد باز میشود. خیار چمبر هم قد کشیده و در جایی آفتابگیرتر گذاشتمش و نخی هم برایش کشیدم که بگیرد برود بالا. خرفهها هم خوب گرفته و بلند میشوند و الحق سبزی خوردن خوبی هستند. شاهیها و ترهها هم در جعبه بالا آمدهاند و حالا معضل جدید چگونه چیدن اینهاست. کمی بدقلق به نظر میرسد.




این چند روزه از یکشنبهبازار و چهارشنبهبازار که نزدیک خانه تشکیل میشود، برگ کاهو و ضایعات سبزی برای باغ گرفتم. یک روز که رفتم دیدم کلی ضایعات تاتامی ورزشی هم آنجا ریختهاند. ظاهرا سالن ورزشی الهیه شهرداری را تجهیز کردهاند. من هم هر چه گیرم آمد را برداشتم و بردم زیر دو تا از درختهای باغ ریختم. باید از ماست کره گرفت دیگر. تازه با آبمیوهفروشی نزدیک خانه هم صحبت کردم و یک سطل پلاستیک دادم که تا شب پر تفاله هویجش کرده بود. بردم ریختم برای مرغها و حالا باید بروم ببینم خوردهاند یا نه. قبلا که مرغها تفاله هویج را راحت نمیخوردند و فکر کنم بیشتر به درد زیر درخت ریختن بخورد.
نشستم و یک برنامهریزی ساده برای هفتهٔ جدید انجام دادم. به نظر میرسد باید بیشتر روی نظم کاری کار کنم و فعالیتهای حاشیهای بیشتری را حذف کنم. الان حذفیات زیادی دارم. مثلا تلویزیون و سریال نمیبینم، خبرهای سیاسی و شبکههای اجتماعی را کمتر چک میکنم، بازی را هم کاهش دادم، صبح زود به باغ رفتم که در زمان مفیدتری بروم و برگردم و به ترافیک نخورم. دیگر روی دانلود شبانه باقیمانده جدی برنامهریزی نکردم و رهایش کردم به حال خودش. حتی یک هدست جدید گرفتم که وقتی کار میکنم، صدای تلویزیون خانه مزاحمم نباشد. ولی هنوز حس میکنم یک جای کار ایراد دارد و باید بیشتر از این روی نظم آهنینم کار کنم.
متخصصین دیجیتالمارکتینگ میگویند تولید محتوای منظم بیشترین تأثیر را بر مخاطب دارد. یکی از نقاط ضعف من هم خلاقانه کار کردن است. همیشه دوست دارم عامل خلاقیت را در کارم لحاظ کنم و گاهی دستم به تولید محتوا نمیرود. حالا که قرار است منظمتر از گذشته کار کنم، باید فکری برای دست کشیدن از این روش کمالگرایانه هم بکنم.
جالبترین کار هفته هم لاک و نقشونگار حنای دست دخترجان بود. عمهاش زحمتش را کشید و خوبی این روش این است که هم به خاطر گیاهی بودن خاصیت دارد و هم بعد از مدتی پاک میشود. تازه برای نماز خواندن و خون دادن هم مشکلی ایجاد نمیکند.
