سری به فایلهای مرور و ثبت عملکردم زدم و دیدم واویلا تقریبا ۲ هفته است که کاری ثبت نکردهام. عملا فعالیتهای بسیاری انجام دادهام و در گیرودار استخدامی و تصمیم جدید شغلی، این کار مهم رصد را به کلی فراموش کرده بودم. نشستم و از سوابقی که داشتم سوابق را بازنویسی کردم و برگشتم به شرایط نرمال.
یکشنبه صبح با این که زود بیدار شدم به ویلا نرفتم. تجربه دیروز عالی بود ولی مدیر شرکت جدید گفته بود که ساعت ۸ آنجا باشم و اینقدر دیر گوشی را چک کردم و فهمیدم باید امروز ۹:۳۰ میرفتم که دیگر دیر شده بود. کمی Clash of Clans بازی کردم تا گوشی که شارژ زیادی نداشت خاموش شد. زدم به شارژ و رفتم کمی خوابیدم. گاهی تنبل میشوم و این هم از همان روزها بود.
امروز هواشناسی را چک کردم که باز مثل دیروز خطر تگرگ نباشد. گر چه معمولا یک روز که تگرگ ببارد به این زودیها تکرار نمیشود. صبح که حیاط را چک کردم هنوز کمی تگرگ ذوب نشده روی توری بالای سبزیها باقی مانده بود. با خودم گفتم دیروز که شانس آوردم و اگر امروز هم قرار باشدتگرگی ببارد یا اصلا ماشین را نبرم و با اسنپ بروم یا ماشین را در پارکینگ طبقاتی بگذارم که خیالم راحتتر باشد.
شنبه در نزدیکی خانه ما سیل بخشی از خیابان را به هم ریخته بود و همسایهها را نگران کرده بود. به سمت آپارتمان ما نیامده بود ولی شرایط ناپایدار است و شهروندان را میترساند. دیروز در مشهد یک پاکبان در سیل گرفتار شده بود که مردم با تشکیل زنجیره انسانی نجاتش دادند. خبر خوبی بود ولی ظاهرا کلی از کبوترهای مشهد هم گرفتار تگرگ شده و آسیب دیده بودند که خبر خیلی بدی بود.
در دو روز اخیر متوجه نکته جالبی شدم. هم حجم تولید محتوای متنی من خیلی بالا است و هم شرکتها در جذب نویسنده به شدت مشکل دارند. دیروز از کارفرمای شرکت که سوال کردم گفت ما نمیخواهیم شما جز نوشتن کار دیگری انجام بدهید. الان جذب نویسنده متخصص خیلی سخت شده و ما هم به تولید محتوا به شکل تخصصی نگاه میکنیم. نکتهٔ جالبی بود که دقت نکرده بودم. با خودم گفتم شاید این مزیت بهتری نسبت به شرکت دیگر باشد که بیشتر به نظر میرسید دنبال نیروی آچار فرانسه است. در آن شرکت احتمالا به طور تخصصی بر یک کار مشخص تمرکز نخواهم داشت و این میتواند دردسری جدی برای من باشد.
به خودم گفتم نباید دنبال شغل جدید گشتن را متوقف کنم. یک تجربه که از کتاب «زندگی شغلی خود را طراحی کنید» یاد گرفتم همین بود. به قول آن متخصص اگر حقوق بیشتری میخواهید باید شرکت خود را عوض کنید. پس باید همچنان رزومه بفرستم و دنبال موقعیت شغلی باشم.
چند روز است که ابزارهای رفع تحریم من درست کار نمیکنند. نمیتوانم با ChatGPT ارتباط بگیرم. اول یک کنترل انسان بودن انجام میدهد و در همین مرحله مرتبا میگوید ارتباط شما ضعیف است و وصل نمیشود. دوباره برمیگردیم سر خانه اول و هیچ کاری انجام نمیشود. امروز یادم افتاد از افزونه Square استفاده کنم. جالب که راحت با آن توانستم وصل شوم. این افزونه در گوگل کروم نصب میشود و امکان استفاده از امکانات جالبی منجمله وصل شدن به این قبیل سایتها را به شما میدهد.
تجربه کاری چند روز اخیر در دو شرکت جذاب بود. شرکت دوم در واقع مرکز فروش یک سری محصولات صنعتی بود. مدیر آنجا قصد دارد یک برند آموزشی هم راه بیندازد و تولیدکننده محتوا نیاز دارد. فرآیند کار جدیدش را برایم توضیح داد و چنان که مشخص بود میخواست از نردبان آموزش و مشاوره برسد به پروژههای چند میلیاردی گرفتن. نیروی آچار فرانسه میخواست و تلویحا گفت با حقوق بیشتر همین کارها را قبول کن بره. ولی سیستمی که داشت بیشتر مدیریت سنتی با تفکر قدیمی بود که نیازمند تغییراتی است تا با مکانیزمهای آموزشی و تولید محتوایی همراه شود. امیدوارم بتوانم متقاعدش کنم.
آن روز آنجا بودم. یک سیستم به من دادند و روی کار قبلی که فرستاده بودم بیشتر کار کردم. تا ظهر بودم و رفتم. یکی از مشکلات حرفهای اضافه در محیط بود. خب آن طرف داشتند بازاریابی میکردند، تماس مشتری جواب میدادند و حواس من تا حدی پرت میشد. البته مدیر قبول کرد سهشنبه در دفتر خودم کار کنم و گفت اگر بتواند میآید به من سر میزند.
وسط گرفتاریها خبر رسید که بالگرد رئیس جمهور گم شده است. خب همین جایش جای سوال دارد که وقتی چنین بالگردی در وضعیت اخطار هواشناسی نارنجی پرواز میکند چطور دو اسکورت چهارچشمی مراقبش نبودهاند که مشکلی پیش نیاید و اگر پیش آمد سریع گزارش کنند. گمانهزنیهای ترور از سمت اسرائیل و دشمنان داخلی که به دنبال انتصاب رهبر جدید هستند هم به گوش میرسد و مشخص نیست واقعیت ماجرا چیست. واکنش رهبر به ماجرا که مردم را آرام میکرد و میگفت نترسید خللی در کار کشور پیش نمیآید هم معقول به نظر میرسید. فعلا که امتحانات را عقب انداختهاند و چهارشنبه که روز تشییع جنازه است را هم تعطیل اعلام کردهاند. ۵ روز هم عزای عمومی اعلام شده و مشخص نیست بعد از این قرار است چه شود.
نکتهٔ عجیب برایم کاهش قیمت دلار بعد از اعلام خبر قطعی کشته شدن سرنشینان بالگرد رئیسجمهور بود. معمولا فوت یک مقام رسمی باعث اختلال در کشور و نگرانی فعالان اقتصادی و بالا رفتن قیمت ارز میشود و حالا برعکس شده است. یعنی بازار میخواهد با زبان خاص خودش بگوید نبودن چنین سیستم مدیریتی را امنتر میداند؟ جلالخالق.
از سوداگران قدرت فعلا سروصدای زیادی بلند نیست ولی بعضیها بلافاصله شروع کردند به تحلیلهای مختلف در مورد گزینههای جدید انتخابات ریاست جمهوری و هر کسی بر طبلی میکوبد و صدایی درمیآورد و تنشهای سیاسی باز دارد بالا میگیرد.
تگرگ شدیدی در مشهد بارید و حسابی خسارت به بار آورد. دوشنبه بعد از برگشت از دفتر به ویلا سر زدم و خدا را شکر کردم که تگرگ آنجا را درننوردیده است. یا باید نوشت ندرنوردیده است؟ خلاصه منفی درنوردیده چی میشود را نمیدانم. در کانال تخصصی ویراستاری که عضو هستم پرسیدم ببینم علما چه نظری دارند.
بین دو فرصت کاری که فعلا پیدا کردهام سروکله یک سومی هم پیدا شد. کار ارزان تولیدمحتوا میخواهند. کار حجمی است و دستمزد کمی دارد ولی طرف مدعی بود منظم هر روز کار هست و خیلی کار هست و خیلی کار میفرستیم و از این صحبتها. گفتم برای تجربه حالا با شما کار میکنم ولی سفارش کارهای من را شب قبل بزنید تا بتوانم برنامهریزی کنم. کارهای فوری که دو سه ساعت وقت دارند هم نفرستید که نمیرسم این طوری کار قبول کنم.
نکتهٔ بامزه اینجا بود که طرف از سحرخیزی من خوشش آمد و «دورهٔ صبح سپید و رویای شبانه» را معرفی کردم تا دنبال کند. دیگر نمیدانم آخرش خواهد رفت یا خیر.
فضای کاری در دفتر دوم مدرن و راحت است. واحد اداری کاملا ساکتی دارند که جان میدهد برای تحقیق و تولید محتوا به ویژه آن که اینترنت سریع و ابزار رفع تحریم سریعی هم دارند. ایرادش این است که من در دفتر خودم کلی ابزارهای شخصی دارم که آنجا ندارم. مثل تنظیماتی که در Microsoft Word انجام دادهام، مثل ایمیل شخصی که به راحتی لاگین هستم ولی در دفتر مفید نمیبینم که ایمیل شخصیام روی سیستم باز شود. مهمترین نکته هم مسئله چشمم است. چشم من برای نزدیکبینی مشکل دارد و با مانیتور راحت نمیتوانم کار کنم. به همین دلیل است که در دفتر از یک تلویزیون بزرگ استفاده میکنم و راحت هستم. خوشبختانه هر دو مدیر دارند میپذیرند که در دفتر خودم کار کنم و برای گزارشات و جلسات به آنجا بروم.
کتاب «جزء از کل تمام شد» و بلافاصله کتاب «ریگ روان» باز هم اثر استیو تولتز شروع شد. نویسنده جالبی است و لحن پیچیده و شبه فلسفی او برایم خیلی جذاب است. فعلا اوایلش را در CastBox گوش دادم و برایم جذاب و شنیدنی بود.
پادکست «کتابباز» هم اگر مثل آدم از قسمت اول این مجموعه بود چه بهتر بود. ولی از فصل پنجم با سروش صحت شروع شده و باز هم کاچی به از هیچی است. جالب که بعضی مهمانهایش رسما ادای کتابخوان بودن درمیآورند و مشخص است که کتابخوان نیستند و حتی نمیتوانند اسم ده تا کتاب که خواندهاند را پشتسرهم بگویند. امان از خالیبندی.
اگر علاقمند به عاشق کار شدن هستید هم پادکست «کارنکن» امین آرامش را از دست ندهید. جذابتر از عنوانش است و با آدمهایی صحبت میکند که عاشق کارشان هستند. بعضی دانشگاهی هستند بعضی دانشگاه را رها کردهاند. تجربههای متنوع و عجیبی دارند و نکتهٔ مشترک این آدمها عاشقانه کار کردن است. برای من که خیلی الهامبخش بود.
سهشنبه صبح آمدم دفتر و بالاخره دست از افسردگی برداشتم و با کمک پسرجان دفتر را گردگیری کردم. چند دمپایی هم به رسم گذشته گذاشتم که دیگر در دفتر با کفش تردد نکنیم. فکر میکنم این طوری خیلی بهتر خواهد شد. البته علت این خروج از حس افسردگی هم علاوه بر تغییر فضا، احتمال سرکشی مدیر جدید بود که ببیند دفتر من چطوری است. خب این طوری است و امیدوارم مشکلی نداشته باشد همینجا کارهایم را انجام دهم.
خبر بسیار جالب که در ایمیل دیدم، رتبه ۱۱ سایت دانشجویانه در کلیدواژه «دانشجوی برتر» بود. با این که چندان روی سئو کار نکردم ولی در اینترنت دفتر جدید هم تست کردم خوب از آب درآمده و نشان دهنده پتانسیلی است که هنوز درست استفاده نکردهام.
پستهای دیگر وبلاگ:
آب سرد در حمام
سرد شدن ناگهانی آب در حمام چیزی نیست که بتوان با آن کنار آمد. به ویژه اگر همان لحظه پکیج قاطی کرده باشد
بهینهسازی کارهای دفتر با مدیربازی
وقتی حتی نمایشی حس مدیریت و کارمندی را تمرین کنی میتوانی نتایجی بهتر از روزهایی بگیری که بدون طرح و برنامه در دفتر وقت میگذرانی
امیدی که زنده شد
آدمی به امید زنده است و اگر تلاش و سختکوشی نباشد، آرزوها را باید خاک کرد
تقویت طراحی وب
با مرور کردن درسهای قدیمی در طراحی وب دارم بهتر میشوم و تعجب میکنم که چرا قبلا به درستی همه چیز را مرور نکرده بودم
بازگشت به نویسندگی
وقتی دورهایت را بزنی و برگردی سر کار قبلی، حسی از آرامش و امید در تو زنده میشود
برند شخصی و آیندهٔ دنیای مدرن
پیشبینیها از دنیای آینده میگویند که برند شخصی داشتن یک مزیت انکارناپذیر خواهد بود.