این روزها وقتم پر شده از عملیات ساختمانی در ویلا. یک دیوار دارد دو قطعه مجاور را از هم جدا میکند که امروز تمام شد. دیوارهای اطراف هم بالا برده شدند. حالا مانده جابجا کردن در وسط که لازم است یک در جدید سفارش بدهم. پی استخر هم کنده شده و منتظر عملیات است. بعد از این ماجراها هم محصور کردن بخش نگهداری حیوانات و ماجراهای بعدی. دارد جالب میشود کمکم. تازه قرار است مقداری هم ساختمان بسازیم و اتاقک سابق را بزرگتر کنیم. هر روز صبح زود میروم و قبل از غروب برمیگردم. وقتی برای دانشجویانه نمیماند و لااقل خوشحالم که دارم کاری را با موفقیت به پیش میبرم.

پادکست «جافکری» هم در فصل جدید به مطلبی جذاب پرداخته که از دردهای من است. موانعی ذهنی که نمیگذارند درست عمل کنیم و در مسیر موفقیت حرکت کنیم. چیزهایی که ترمز عملکرد مثبت ما را میکشند و نمیگذارند درست رفتار کنیم. جالب است که بسیاری از این عوامل ریشه در خود ما دارند و ما به خاطر درک نکردن آنها از بسیاری از فرصتها عقب میکشیم و چیزی به دست نمیآوریم. با خودمان عملا درگیریم ولی متوجه نیستیم و دنبال علت مشکل میگردیم. این فصل را که گوش میدادم بارها به خودم گفتم پس شاید این که در برابر رشد کسبوکار ناخواسته مقاومت میکنم همین باشد. این که هر بار که دیدم یک روش تبلیغ درست جواب داد ولی آن را دنبال نکردم، میتواند ریشه در تضادی در افکار من باشد که نمیگذارد وقتی میخواهم گاز بدهم، پایم را از روی ترمز بردارم. پیشنهاد میکنم این مباحث را حتما گوش کنید که بسیار جذابند.
در کمال تعجب کاریابی را تقریبا متوقف کردهام. دیگر سراغ پروژه نرفتم. این روش بعد از یک روز حس بازنده داشتن انتخاب شد. حس کسی که سالها دور خودش چرخیده و به جای خاصی نرسیده است. مجموعهای از مهارتهای نصفه نیمه دارد و نمیتواند در بازار کار به درستی برای خودش جایی باز کند. خب انگار به نوعی استراحت فکری احتیاج دارم. باید فکرم را باز کنم و از پیلهای که دور خودم تنیدهام، خارج شوم. شاید بهتر باشد مدتی که هنوز جیب کاملا خالی نشده، به کارهای بنایی ویلا بپردازم و فکرم را آزاد بگذارم تا مسیر جدیدی را انتخاب کنم.
یکی دیگر از تصمیمات جدیدم هم حذف کردن دورههای رایگان است. دیگر هیچی رایگان نداشته باشیم به جایی برنمیخورد. عملا دارم در طی سال مرتبا هزینه میدهم و هیچ عایدی هم در کار نیست. خب مقالات رایگان که هست. کسی هم اگر مشتاق بود، دورهها را بخرد یک چیزی هم به دانشجویانه برسد. همچنین فکر میکنم برای مارکتینگ باید تدبیری جدید داشته باشم. عملا تلاشهای متعددی دارم ولی نتیجه چندانی نیست چون اصولی هم عمل نمیکنم.
کارهای نکردهٔ بسیاری ذهنم را درگیر میکنند. کارشناسی ارشد ناتمام، برخی کارهای مانده از ارث و میراث، درآمدی که نیست و تخصصی که تکلیفش روشن نیست. جالب این که در پادکست جافکری که گفتم جواب یکی از سوالاتم را گرفتم. شاید دقیقا در مورد من اتفاق نیفتاده باشد ولی یکی از عواملی که بعضی افراد درجا میزنند، ترس از موفقیت است. یک ترس عجیب که شخص وقتی مسیر موفقیت را پیدا میکند، آن را رها میکند. خب من هم سوابق خوبی در دانشجویانه داشتهام. اولین کتاب توانمندسازی دانشجویان کشور را نوشتهام و کلی آموزش با بازخورد بسیار مثبت از دانشجویان داشتم. ولی گویا چیزی من را از آنچه که باید باشم و بشوم بازداشته است. به قول یکی از دوستان دورههای تخصصی دیجیتال مارکتینگ که به من گفت فلانی تو کار خاصی انجام نمیدهی. طبیعی است که نتیجهٔ خاصی هم نگیری. یک هشدار جدی که هنوز هم درست به آن نپرداختهام و همچنان در حال درجا زدن هستم.
ولی از حق نگذریم، از روزی که کارهای ساختوساز در باغ شروع شده حس خوبی دارم. همان حس مثبتی که دنبالش بودم. شاید هم قید کارهای فکری اصیل انجام دادن را زدم و رفتم سراغ پرورش مرغ و جوجه و کاشتن سبزی و تولید گوشت ارکانیگ و فرآوری میوه بدون سم و از این چیزها. برای خودش دنیایی است و من هم علاقمندم.
یک نکتهٔ جذاب دیگر که در پادکست جافکری شنیدم، ذهن کنجکاو بود. یعنی افرادی که اینقدر کنجکاوی ذاتی دارند و از هوش خوبی برخوردارند که عملا به هیچ شغل خاصی بند نمیشوند و دائم به سراغ همه چیز میروند ولی به علاقهٔ خاصی هم پایبند نمیشوند. من هم همین طورم و مدتی که خودم را مجبور کردهام کتابهای متفرقه نخوانم و پستهای رنگارنگ مختلف در حوزههای جذاب گوناگون را را رها کنم، انگار رفتهام در انفرادی نشستهام و دیوار را نگاه میکنم. پاسخ جالبی که برای این افراد در پادکست داده شد این بود که این افراد باید مشاغلی را انتخاب کنند که حس کنجکاوی آنها را به خوبی ارضا کند. مثل نویسندگی. خب من که خیر سرم نویسندهام. پس چرا اینچنین است اوضاع من؟ شاید نویسندهٔ خوبی نیستم و حرفهای نمینویسم. شاید نیاز به آموزش بیشتری دارم؟ شاید هم اصولی به همین نویسندگی خودم را مشغول نکردهام.
نکتهٔ جالبی که در این قسمت شنیدم این بود که بعضی افراد -به ویژه نسل جدید که باهوش هستند- دچار این مشکل هستند که به بسیاری زمینهها علاقه دارند ولی جذب کامل یک حوزه نمیشوند و گویی دوست دارند از هر چیزی سر در بیاورند. در واقع عمق ذهنیت آنها کنجکاوی است و اشتباه آنها اینجاست که به هر چیزی سرک میکشند تا حس کنجاوی عمیق خود را ارضا کنند. به همین دلیل است که باید مشاغلی را انتخاب کنند که روتین و یکنواخت نباشد و خلاقیت و رشد ذهنی بالایی داشته باشد.
بگذریم، بالاخره دیوار وسط تمام شد و حالا باید برویم سراغ پروژهٔ درب باغ و بعد هم استخر را کامل کنیم و ماهی بیندازیم و بعد هم اگر پولی ماند خانه باغ را بزرگتر کنیم و بعد هم توسعه قفسها و گسترش پرورش حیوانات که جذابترین بخش برای من است. فعلا چالش جدی خیس نگهداشتن دیوارهایی است که با بلوکه سیمانی ساخته شده است. بنا به استاندارد باید روزهای زیادی سیمان را خیس نگهداریم تا به بتنی سخت تبدیل شود. ولی معمولا کسی این کار را نمیکند و به همین دلیل سیمانکاریهای مرسوم مقاومت زیادی در درازمدت ندارند. یادم میآید که قبلا در یک مقاله که برای مشتری ترجمه میکردم دیدم استاندارد درجه سوم این کار ۴۰ روز و درجه دوم آن ۶۰ روز و درجه یک آن تا ۹۰ روز الزام میکند که سیمان را خیس نگهداریم. ولی در حالت عادی بسیاری همان یکی دو روز اول که دیوار را آب دادند، دست از سرش برمیدارند و به حال خودش رهایش میکنند.
تحقیق جالب و جدیدی که توجهم را جلب کرده، ساخت و سفارش درب ریلی برای باغ است. سازندگان قیمتهایی بسیار متنوع میدهند. اگر بخواهم موتور و ریموت هم اضافه کنم باید قیمت بیشتری بپردازم. فعلا بعضی سازندگان تا ۵۰ میلیون تومان هم قیمت دادهاند که به نظرم کاملا فضایی است و برای این پروژه خیلی زیاد است. در سایت دیوار هم سازنده پیدا کردم که تا ۱۳ میلیون تومان قیمت داد و در اولین فرصت میروم کارگاهش ببینم چه کاره است.
یک تحقیق دیگر هم در مورد استخرهای فایبرگلاس بود که به علت قیمتهای سنگین فورا متوقف شد. یک استخر تقریبا ۴ در ۷ با تخفیف جشنواره ۱۵۰ میلیون تومان که باید هزینههای حمل و نصب و موتورخانه و غیره را هم به آن اضافه کرد، برای من که کمرشکن است. دیگران را نمیدانم.
پستهای دیگر وبلاگ:

طولانیترین فروردین عمرم
این روزها به کندی میگذرند. این طولانیترین فروردینی است که تا به حال تجربه کردهام. کشدار و طولانی و البته پرکار و زحمت.

دو هفته و اندی خاطره
دو هفته و اندی خاطره از اول عید جمع شده که نرسیدم منتشر کنم. حالا شده یک خروار نوشته که امیدوارم حوصله کنید بخوانید

عید بدون تعطیلی
بالاخره سال نو رسید و شیپور نوروز دمید. عیدی که برای من تعطیلی ندارد و هر روز باید به باغ سرکشی کنم و پیگیر کارهای باغ پرندگان باشم

یک هفته تلاش
یک هفته تلاش پرجنبوجوش چیز کمی نیست. به ویژه اگر قرار باشد با همین توان بقیه سال را ادامه بدهم

سطح جدیدی از فعالیت
با رسیدن مولدها حالا سطح جدیدی از فعالیتها باید شروع شوند. هم در جنبهٔ عملیاتی و هم از جنبهٔ بازاریابی که بدون آن فروشی وجود نخواهد داشت

خروسهای تزئینی جدید
بالاخره اولین محموله رسید و امان از خروسهایی که وقت و بیوقت آواز میخوانند