به قول قدما کاچی به از هیچی. فعلا پادکست دانشجویانه دو تا عضو دارد. یکی خودمم و دیگری را نمیدانم کیست. پلتفرم مربوطه فقط تعداد اعضا را نمایش میدهد و هیچ اثری از نام و ایمیل و این جور چیزهای کاربران در کار نیست. خب فعلا که قسمت صفر یک بار (غیر از خودم) شنیده شده و طرف ول نکرده برود جای امیدواری است.
امروز از صبح با بچهها زدیم به جاده. البته اول همسرجان را رساندیم محل کلاسهای ضمن خدمت آموزش و پرورش. رفتیم و دو ساعتی در ویلا بودیم. کلی هم کار انجام دادیم. یک نصف کیسه نان خشک کوبیدیم. استخوانهای مرغ که آماده کرده بودیم را کوبیدیم و با کمی نان خشک به جوجهها دادیم. جوجههای کوچک محلی که ۵ تا هستند را هم بردیم و در قفس چوبی کوچک گذاشتیم. حالا تمام ظرفیت قفسها اشغالند و باید فکری به حال بعدیها کرد.
ظهر هم مهمان داشتیم و تا الان جز مقداری پادکست گوش دادن کار مفیدی نکردهام. ولی خستگی امروز به ویژه با یک خبر خوب تکانده شد. همسایه دعوت کرد به کلهپاچه در منزل ما. قابلمه ما را هم بردند که بپزند و فردا دورهمی بگیریم در بندهمنزل. پیشنهاد خوبی است. تا باشد از این پیشنهادها.
امروز در پادکست رشدینو مطلبی بود در مورد تندخوانی. جذاب بود و به خودم گفتم خوب است موضوع اولین قسمت پادکست دانشجویانه را کتاب بگذارم. تشویق کنم که همش سرتان توی کتاب نباشد و بروید دنیا را هم سیر کنید. مشکلی که خودم سالها داشتم و فکر میکردم با کتاب خواندن خیلی چیزها بدست خواهم آورد. بعدها بود که فهمیدم کتاب تنها برشی از واقعیت را ارائه میکند و برای درک دنیای پیرامون باید بیشتر از اینها تلاش کرد. هفتهٔ کتاب و کتابخوانی هم هست و به نظر محتوای خوبی میرسد.
هفتهای که گذشت برایم غریب بود. هر وقت شرایط کاری خوب پیش میرود و تمرکزم بالا است با این مسئله مواجه میشوم که هی فکر میکنم آخر هفته فردا است. احتمالا عادت ندارم به بهینه کار کردن و این از عوارض آن است. خندهدار است که هنوز درگیر این مشکلات هستم ولی چه باید کرد؟ باید بیشتر تلاش کرد. گاهی این شعر قدیمی ذهنم را قلقلک میدهد:
«کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش — کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟»
پسرجان هم این روزها منتظر تأمین هزینه برای خرید گیتار و رفتن به کلاس است. فعلا که دارد تا خرخره برای استریم گیم گذاشتن وقت میگذارد. پس کی میخواهد موسیقی کار کند؟ والله اعلم.
از ضدحالهای این هفته اختلال زیاد مودم دفتر بود. دوباره رفته بود تا مرحلهٔ خرد کردن اعصاب صاحب مال. تا یک ویدیو آنلاین باز میکردم، مودم میرفت روی حالت Time Out و اینقدر اذیت کرد که سویچ بین راه را برداشتم و مودم را مستقیم زدم به کیس سرور ولی باز هم همین بازی ادامه دارد. فعلا که به نرمافزار شبیهساز گوشی شک کردهام. باشد تا بیشتر آزمایش کنم ببینم چه خبر است.
امروز یک خبر بسیار جذاب در دنیای هوش مصنوعی دیدم. میتوانیم با برخی سرویسها کتابهای دلخواه را بدهیم یک هوش مصنوعی با صدای گوینده دلخواه برای ما بخواند. واقعا جذاب است اگر با لحن درست بتواند کتاب را بخواند. آن هم در فارسی که لحن خودش جمله را سوالی میکند و بسیار در درک مطلب مهم است.
از خبرهای خوبم هم دو پروژه طراحی وب بود که به تازگی فعال شد. یکی برای ووشوی مشهد و یکی برای یک مدرس انگلیسی. جالب که این روزها که برای فریلنسی خارجی فکر میکردم و با خودم بالا پایین میکردم که چه تخصصی را بردارم، باز برمیگشتم سمت طراحی وب. یادم است اولین کار دانشجویی بعد از تدریس خصوصی هم طراحی وب در پارک علم و فناوری مشهد بود. از آن سالها تقریبا ۲۰ سال گذشته و دوباره دارم برمیگردم سرجای اولم. به قول مولانا:
«هر کسی کو دور ماند از اصل خویش — باز جوید روزگار وصل خویش»