انگیزهام از نوشتن این مطلب، برخورد برای اولین بار با دانشجویی است که بدون شنیدن توصیهها و نظرات بنده در دانشجویانه، تصمیم گرفته است فقط ۱۴ واحد، انتخاب واحد کند؛ تا فرصت کافی برای کار کردن و انجام فعالیتهای متفرقه را داشته باشد.

کار کردن، یکی از کلیدیترین ابزارهای موفقیت دانشجویان است که لازمه آن، درست انتخاب واحد کردن و واحد زیاد برنداشتن برای داشتن فرصت کافی است که متاسفانه در اغلب مواقع، تاثیر رفتار جمعی مانع از تحقق آن میشود.
در فرایند انتخاب واحد، آموزش اجازه میدهد دانشجو از ۱۲ تا ۲۰ واحد بردارد، اما متاسفانه تفکر اکثر دانشجویان بهاینصورت است که فکر میکنند اگر واحد کمتری بردارند از سایر همدورهایها عقب میافتند و این به ضرر آنهاست؛ یا میگویند اگر تعداد واحد کمتری برداریم، خانواده فکر میکند برای رسیدگی به کارهای تحصیلی تنبلی و غفلت کردهایم.
در رابطه با دلایل و مزایای کمتر واحد برداشتن، توضیحات مفصلی ارائه کردهام که میتوانید آن را در کتاب “رازهای تبدیل کرم خاکی به اژدهها” بخوانید. موضوع مورد توجه و تمرکز این آواچه و مقاله، “کار کردن” است.

مدتی است در حین انجام کارهای دانشجویانه و ثبتنام دانشجویان، با این مسئله مواجه شدهام که بسیاری، علیرغم تمایلی که به شرکت در «ماراتن توانمندسازی دانشجویانه» و دریافت خدمات مشاورهای و کاریابی دارند؛ توان پرداخت حق عضویت آن که یک/ بیستم سایر مراکز نیست را ندارند و این ماجرا بعد از گران شدن بنزین شدت بیشتری یافت.
عمق موضوع را زمانی بیشتر درک کردم که متوجه شدم تعرفه کار دانشجویی دانشگاه برای یک ساعت کار دانشجویان نو ورود، چقدر کم است، به طوری که عملا یک نوع توهین به دانشجو است! برای فهم بهتر ناچیز بودن این مبلغ، به چند مثال توجه کنید:
– اگر شما فقط بتوانید روی صفحه کلید را نگاه کنید و کلمهها را تایپ کنید با احتساب اینکه هر روز حداقل ۵ صفحه تایپ کنید، در ماه مبلغ بیشتری نسبت به کار دانشجویی در دانشگاه خواهید داشت و اگر مهارتهای تایپ و ویراستاریتان را تقویت کنید، بهراحتی میتوانید با روزی ۳-۲ ساعت کار، بدون آنکه به درستان لطمهای بزنید، در ماه ۲ الی ۳ میلیون درآمد داشته باشید. برای انجام این کار نیازی به داشتن رایانه شخصی هم نیست و میتوانید از امکانات سایت بهره ببرید.
– یا اگر شما یاد بگیرید که چیزی را بسازید، مثل ساخت زیورآلات، وسایل دکوری، بافتنی و …، قطعا دستمزد یک ساعت کارتان، بیشتر از مبلغی است که دانشگاه میدهد.
– یا اگر شما توانایی جسمی خوبی داشته باشید، میتوانید به صورت پارهوقت در کارهای اجرایی مثل کارهای فنی برای پسران و کارهای فروش برای دختران فعالیت کنید و درآمد بسیار بهتری را تجربه کنید.
– یا اگر شما مهارتهای کامپیوتری متوسطی داشته باشید، مثلا بتوانید ویندوز نصب کنید و یک سری خدمات ساده دیگر ارائه دهید، میتوانید یک کافینت مجازی راه بیاندازید و با انجام کارهای سیستم دیگران، درآمد خوبی کسب کنید.
مثالهای بسیار زیادی از این قبیل کارهای دانشجویی وجود دارد که نیاز به مهارتهای سطح بالا ندارد و چیزی که مرا حیران میکند این است که چه چیزی باعث میشود دانشجو برای مبلغی اندک، که قطعا پاسخگوی نیازهای مالیاش نیست، تن به انجام کاری بدهد که اصلا معلوم نیست دانشگاه کی، همین مقدار ناچیز را با او تسویه میکند.
این درصورتیاست که شما با انجام کارهای فنی، دریافتیهای خیلی بهتری خواهید داشت. مثلا در سال اول دانشگاه، حتی اگر زبان خوبی ندارید کمی آن را تقویت کنید و با کافینتهای دانشجویی، کارهای ترجمه انجام دهید؛ یا اینکه مقداری کارهای پژوهشی- مطالعاتی یاد بگیرید تا بتوانید با بسیاری از مجموعهها که به دنبال نیرو و دستیار پژوهشی هستند، همکاری کنید، دانشگاه یک بازار بزرگ برای انجام اینچنین کارهایی است. همچنین میتوانید نرم افزارهای خاص رشته خود را بیاموزید، چراکه گاهی پیش میآید که اساتید نیز، به شما پروژهای را واگذار کنند؛ در این صورت بعد از یکی-دو سال از مرحله “چگونه پول دربیاورم” به مرحله بعد که “چگونه ضمن کار، هویت شغلیام را بسازم” میرسید و از زمانتان استفاده بهتری خواهید کرد.

چند وقت پیش، رادیو اقتصاد یک نظر سنجی گذاشته بود و پرسیده بود که شما ترجیح میدهید یک کیف پول ۴۰۰ هزار تومانی داشته باشید که ۵۰ هزارتومان در آن پول است یا یک کیف پول ۵۰ هزار تومانی که در آن ۴۰۰ هزار تومان؟ جوابهای مختلفی به این سوال داده شد؛ اغلب با این استدلال که عقل حکم میکند کیف ارزان تر و پول بیشتر باشد گزینه دوم را انتخاب کرده بودند اما، یک نفر جواب جالبی داده بود، او گفته بود ترجیح میدهد یک کیف ۴۰۰ هزار تومانی داشته باشد چراکه برخلاف پول که خیلی زود خرج میشود، کیف برایش میماند. به نظر میرسد این دیدگاه کسی است که کمی بیشتر از سایرین با واقعیت آشنا شده است و تنها بر اساس ظاهر سوال، پاسخش را تنظیم نمیکند.

در دانشگاه نیز به ظاهر سوال این است که، مگر شما نیامدهاید که درس بخوانید؟ پس بنشینید و درستان را بخوانید! در صورتی که واقعیت امر این نیست. شاید بتوان گفت در دوران دانشیجویی فقط ۵۰ درصد از تلاش شما باید صرف خواندن درسها و گرفتن تخصصی که برای خود انتخاب کردهاید شود و بقیه آن به جای اتلاف، باید صرف تقویت مهارتها،کامل کردن یادگیری، کسب تجربههای جدید، ساختن یک رزومه خوب، ایجاد ارتباطات خوب با افرادی که میتوانند در کاریابی و کارآفرینی به شما کمک کنند و یا در پژوهش، مشاور شما باشند و … بشود. اینجاست که شما، پس از فارغالتحصیلی، با یک شخصیت و هویت درست و فهم اجتماعی بالا از دانشگاه خارج میشوید و نه با یک مدرک فارغالتحصیلی ناکارآمد و چند ورقپاره به عنوان رزومه که ممکن است تقلبی، سرهم شده باشند!

درنهایت باید بگویم بنده افتخار میکنم که در دانشگاههای کشور با دانشجویانی آشنا شدهام که علیرغم آنکه در روستا زندگی میکردند و احتمالا از امکانات کمتری برخوردار بودند اما، بهخوبی درس میخواندند، کار میکردند و هزینههای خود را پرداخت میکردند و از بسیاری از مهارتها و فعالیتهای اجتماعی برخوردار بودند و در واقع صرفا یک بچه درسخوان نبودند، بلکه با انجام فعالیتهای اجتماعی، یک آدم موثر برای خود، خانواده و البته جامعه شده بودند.
اگر با دقت به آنچه گفته شد فکر کنید قطعا ده ها فرصت شغلی دانشجویی، با درآمدهای بهتر که بنده به آن ها اشارهای نکردهام، پیدا خواهید کرد. به نظر بنده هر دانشجویی با مقداری تلاش، حفظ تعادل میان درس و کار و داشتن نظم مطالعاتی، میتواند بدون آسیب زدن به درسهایش، شخصیت جدیدی از خود به نمایش بگذارد و لذت داشتن استقلال مالی را بچشد.
