آغاز سال تحصیلی

   بالاخره هندوانه را چیدم. یک هندوانه به صورت خودرو زیر یکی از درخت‌ها ویلا رشد کرده بود. دیروز بررسی‌اش کردم و به نظرم آمد که دارد زیادرس می‌شود. پس چیدم و آوردم. الحق شیرین بود. چنان که در عکس می‌بینید، کلاغ‌ها سیب‌های باغ را نوک می‌زنند. داستان مشکلی است باغ‌داری. «یووال نوح هراری» در کتاب «انسان خردمند» می‌گفت که انسان از زمانی که کشاورزی را شروع کرد، هم طبیعت را تخریب کرد هم خودش را اذیت کرد. به جای این که مثل آدم برود میوه بچیند و شکار کند، جهانگردی کند و لذت ببرد، مجبور شد یک جا ساکن شود و جامعه تشکیل دهد و برای حفظ قلمرو بجنگد و باقی ماجرا.

هندوانه نقلی
هندوانه نقلی

   تخم‌مرغ غول‌آسایی که قبلا عکسش را گذاشتم، شکستم و دوزرده بود. یک صبحانهٔ عالی شد برای یک آدم نسبتا سحرخیز که از ۵:۱۰ صبح بیدار است. هی به خودم می‌گویم یک کانال آشپزی دانشجویی بزنما. گفتم نسبتا چون آن ساعت دیگر آفتاب داشت درمی‌آمد.

املت دوزرده
املت دوزرده

   این روزها که ایام زیارتی امام رضا (ع) بود، مسیر جاده سنتو یا همان جاده شهرک صنعتی مشهد پر بود از زائران پیاده که از روستاها و شهرهای اطراف به سمت حرم روانه بودند. دو سه روز آخر هم موکب‌های پذیرایی بسیاری زده شدند که پذیرایی از زائرین را آسان کردند. در کل جذاب بود که دسته‌دسته مردم با لباس و هیئت‌های مختلف به زیارت می‌روند. چیزی که به نظرم خوب نبود، ماشین‌های عبوری بودند که می‌ایستادند و عملا صبحانه و پذیرایی این زائرین را می‌خوردند و به نظر من از این حرکت مردمی سوء استفاده می‌کردند. من که هیچی نگرفتم.

   ظاهرا گوگل الگوریتم خود را بهبود داده و سئوکاران به شدت به فکر افتاده‌اند. احتمالا این الگوریتم به نفع دانشجویانه تمام شده چون این چند روزه که کمی آمار ما بهتر شده. خب هیچ وقت به دنبال کارهای خارق‌العاده نبودم و فقط تولیدمحتوای مفید را دنبال کردم. ظاهرا گوگل هر بار دارد هوشمندتر می‌شود و راهکارهای کلک سوار کردن برای گرفتن نتایج جستجوی بیشتر را می‌بندد.

   امروز یک مقالهٔ جالب در Harward Business Review دیدم. می‌گفت خوشحال بودن در محیط کار نباید یک سنجه جدی برای شما باشد چرا که عملکرد شما را کاهش خواهد داد. گفته بود حداقل ۵ عامل وجود دارند که خوشحالی در محیط کار را کاهش می‌دهند و بیش از ۸۰ درصد کارکنان حس خوشحالی ندارند. شوربختانه بقیه مقاله پولی بود و ندیدم چی نوشته. امان از این مقاله‌منتشرکن‌های پول‌دوست و امان از گرانی قیمت دلار که نمی‌گذارد آزادانه در هر سایتی عضو بشوی.

   معلوم نیست باز چه بلایی سر اینترنت آورده‌اند که فایرفاکس بدون پروکسی به سایت‌های داخلی وصل نمی‌شود. جل الخالق. حتی Microsoft Edge که بدون فیلترشکن استفاده می‌کنم وصل می‌شود ولی این یکی لج کرده و با این که تنظیماتش روی No Proxy است باز هم کار خودش را می‌کند. همین گردشگر خارجی که چند روز پیش دیدم گفت بدترین تجربهٔ اینترنتی عمرم را در ایران داشتم. بعد از کلی ور رفتن متوجه شدم DNS Server‌ به آدرس ۴.۲.۲.۴ را که پیش‌فرض قدیمی شبکه من بوده غیرقابل‌دسترسی کرده‌اند. فعلا که ۸.۸.۸.۸ کار می‌کرد. باز تا ببینیم چه خواهد شد.

   بازی فوتبال با النصر هم تمام شد. من فوتبالی نیستم ولی استقبال غیرعادی کردن از یک ستاره که تازه بار دوم است به ایران می‌آید، به نظرم پسندیده نبود. نه هدایای گران‌قیمتی که به او دادند، منطق خاصی داشت و نه شلوغ کردن هواداران و از در و دیوار بالا رفتن‌شان منطقی داشت.

   بالاخره دوربین را روشن کردم و کمی تست ویدیو گرفتم. اتاق کارم کوچک است و زوایای نامربوطی در ویدیو می‌افتاد که باید درستش کنم. یک راهکار این است که میزم را عقب‌تر ببرم تا دوربین جلوتر بیاید. ولی ممکن است سایه روی دیوار پشت‌سرم بیفتد. راهکار دیگر ضبط با فرمت ۴K است و بعد تغییر دادن ابعاد. با دوربینی که دارم در کمال تعجب ضبط با ۴K خیلی بهتر از HD نشان داده می‌شود. یعنی در حالت HD تصویر شفاف نیست و پیکسلی و بدنور است. ولی با ۴K مثل آینه شفاف و خوب می‌شود. علتش را هنوز هم نفهمیدم. بالاخره باید یک کاری بکنم. تست دیروز بدک نبود ولی کاری که می‌خواستم بکنم را نتوانستم انجام دهم. می‌خواستم یکی دو جمله تأکیدی نگران‌کننده بگویم. ولی دیدم که لحن من ملایم‌تر از آن است که هشدار خطر ازش دربیاید. یک کلاس فن بیان هم انگار مجبورم بروم.

   در پادکست «رشدینو» یک مصاحبه با «جادی» پیدا کردم. خیلی جالب بود. به خصوص آنجا که گفت خیلی از برنامه‌نویسان اینقدر روی استانداردهای دلخواه خودشون تأکید دارند که فراموش می‌کنند که مشتری چه لازم دارد و چه می‌خواهد؟ حتی مثال زد از کسانی که با کدنویسی ضعیف ولی توجه به کاربر میلیاردی فروخته‌اند و دیگر برنامه‌نویسان که یک دهم آن درآمد را ندارند، فقط ایراد می‌گیرند که کارش خیلی ضایع است. نکته‌ای جالب در مورد بازار که ارزش فکر کردن دارد.

   یکی از ضدحال‌های حاشیه‌ای هم تلاش من برای بررسی یک سایت گردآوری سرمایه به نام «نیک استارتر» بود. سال ۹۸ در پادکست «رشدینو» اسمش را بردند که کارش جالب است. ولی هر چه گشتم نبود و سایتش هم از دسترس خارج شده بود. همین است که می‌گویند یک استارتاپ به سرعت شکل می‌گیرد و به سرعت از هم می‌پاشد.

   رفتیم نمایشگاه بین‌المللی مشهد برای خرید لوازم‌التحریر مدرسهٔ بچه‌ها. در آن نمایشگاه بزرگ، شاید ۲۰ غرفه برای لوازم‌التحریر نبود و بقیه غرفه‌ها به محصولات دیگر مرتبط بودند. به همین دلیل غرفه‌های لوازم‌التحریر بسیار شلوغ بودند و مصیبتی بود خریدن چند دفتر و مداد و برچسب و جامدادی و پرگار و ماژیک وایت‌برد. به همین سادگی هم ۱ و نیم میلیون دود شد رفت. گر چه از خرید برای تحصیل هیچ وقت شاکی نیستم و امیدوارم بچه‌ها خوب درس بخوانند. خب من یک شخصیت آموزنده دارم و هیچ گاه از یاد گرفتن سیر نمی‌شوم و علاقه دارم این فرهنگ برای همه جا بیفتد.

   یکی از تصحیحاتی که در وب‌سایت دانشجویانه انجام دادم، تغییر دادن Tag کلیه پست‌های وبلاگ به «وبلاگ» بود. متوجه شدم Tag های قبلی خیلی شلوغ و درهم و برهم شده‌اند و عملا وبلاگ در میان مقالات متفاوتی ظاهر می‌شود که احتمالا برای مخاطب جذاب نیست. خب کسی که دوست داشته باشد، خودش وبلاگ را دنبال می‌کند و نیازی به زدن برچسب‌های زیاد نیست. بنا به «این» مقاله کار درستی کردم و مانع شدم از غرق شدن Crawl bot موتورهای جستجو در بین تگ‌های بی‌شمار سایت.

   امروز متوجه شدم فوتوشاپ نسخه ۲۵ قابلیت هوش مصنوعی فعال دارد و نیازی به دردسرهای جانبی نیست. فعلا که گذاشتم دانلود شود ببینم به کجا ختم می‌شود.

   اخیرا دیدم ایلان ماسک تأیید کرده که مجوز ارائه سرویس استارلینک برای ایران را از دولت آمریکا گرفته است. به قولی شیطونه میگه برم تو کارش. هزینه‌اش با قیمت‌های فعلی کمرشکن است و شنیده‌ام تا ۸۰ میلیون از ملت سوا می‌کنند. امیدوارم این هم مثل ماهواره به سرعت همگانی شود راحت شویم از این شرایط دشوار اینترنتی.

   مدتی به علت مسافرت رفتن ویراستار زبان انگلیسی، نگارش قسمت‌های جدید «دوره آموزش زبان با داستان» به تعویق افتاده بود که حالا باید شروعش کنم. عمدا نگذاشتم این دوره با یک پیش‌طرح کلی اولیه نوشته شود و به طور سیال و بر اساس خلاقیت قسمت‌های جدید را می‌نویسم. شنیده‌ام انتشارات جنگل کتاب تخصصی انگلیسی منتشر می‌کند و شناخته‌شده است. شاید تماسی گرفتم ببینم این اثر را به صورت کتاب چاپ می‌کند یا خیر. داستان «توانمندسازی» به آن سادگی‌ها که فکرش را می‌کردم پیش نمی‌رود و زحمت بسیار دارد. به قول حضرت حافظ:

«که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content