یکی از جدیدترین نکات در بازی فریلنسری کار کردن برگشت زدن پول توسط PayPal است که فریلنسر را به دردسر میاندازد. یکی از سایتهای خدمات وریفای کردن PayPal گفته بود اصلا بهتره از PayPal استفاده نکنید. جالب بود برایم. کارفرما به راحتی میتواند پول را برگشت بزند و اگر فریلنسر مدارک درستی نداشته باشد، پروژه را تحویل داده ولی پولش پریده است. نوعی از کلاهبرداری یا Scam که در دنیای مجازی شایع است. سیستم PayPal همیشه حق را به مشتری میدهد. پس یک فریلنسر باید حواسش خیلی جمع باشد.
یک عادت قدیمی را دوباره راهانداختم. شب قبل از خواب نیم ساعتی کتاب میخوانم. چراغها را خاموش میکنم و با نور موبایل کمی میخوانم و بعد میخوابم. این کمی خواندن در درازمدت خیلی میشود و مهم تداوم این عادت ساده است.
هنوز مطالب پادکست یکم دانشجویانه کاملا گردآوری نشده است. مقادیری نوشتم و طراحی کردم و هنوز کارم ادامه دارد. جالب است که از وقتی با مشاوره با امیرحسین ثقةالاسلامی تصمیم گرفتم فتیلهٔ دانشجویانه را پایین بکشم، دارد اوضاع بهتر میشود. گویا قبلا زیادی زور میزدم که بیشتر از توانم محتوا تولید کنم و نمیتوانستم. حالا وقفههای استراحت بیشتری دارم و با ذهنی خلاقتر به سراغ نوشتن میآیم.
قفسهای جدید هم از راه رسیدند. سرهم کردن اولین قفس کلی وقت گرفت. تولیدکننده زحمت کشیده بود و یک کد QR روی جعبه زده بود که فیلم آموزشی را از اینجا ببینید. خب بزرگوار کسی که در روستا این محصول را میخرد، اینترنتش کجا بود؟ چهار برگه چاپ میکردی دیگر. همین قضیه یک روز کار ما را عقب انداخت. در نهایت با سرهمبندی درستاش کردیم و فعلا یک مرغ را گذاشتیم تویش تا ببینیم چه میشود. تجربههای قبلی به من ثابت کرده که نباید به چیزی که تازه آمده زیاد اعتماد کرد. هم از این جنبه که تجربه نداریم و هم این که شاید معایبی داشته باشد که با شرایط ما سازگاری ندارد. در هر حال یواشیواش جلو رفتن به عقل بیشتر جور درمیآید.

آخر هفتهای رفتیم ویلا و یک دورهمی سادهٔ خانوادگی گرفتیم. برنامههای مهمانی به جایی نرسیدند و زدیم به جاده. سیبزمینی آتشی پختم و آش رشته که از خانه آورده بودیم و کمی هاتداگ (که از اسمش واقعا خوشم نمیآید) که روی آتش کباب کردم و حسابی چسبید. به ویژه که منقلش را پسرجان با حداقل امکانات با آجر ساخته بود و خوب کار کرد. چای آتشی هم آخرین تفریح بود و جمع کردیم و برگشتیم خانه. از شمردن کبوترها تعجب کردم. کی اینها شدند ۹ تا؟ مثل ویروس تکثیر میشوند.
پسرجان فردا امتحان کلاسی فارسی دارد که در این درس ضعیف است. این چند روزه کمکاش کردم ریاضیاش را تقویت کند و حالا کمی راهافتاده است. امیدوارم بتواند بر عجلهاش غلبه کند و تمرکز بیشتری در هنگام حل مسئله داشته باشد. ماجرایی که نسل جدید به شدت با آن درگیرند و به قول بعضی رسانهها زمان تمرکز یک دانشآموز ابتدایی به چهار دقیقه رسیده است. عددی که واقعا نگرانکننده است.
بدترین تجربهٔ هفتهٔ گذشته، قبول نشدن هیچ یک از پیشنهادات کاری بود که در Freelancer.com ارسال کردم. فعلا از عضویت رایگان استفاده میکنم و حداکثر ۶ پیشنهاد میتوانم ارسال کنم که ۴ تایش رفته و برنگشته است. این هفته باید فکری به حال این فاجعه بکنم.
