سیستم حذف کافئین خیلی خوب جواب داده است. قبلا چند بار امتحانش کرده بودم و همیشه خوب بود. حالا دیگر غم چای نیست و راحت به کارهایم میرسم. فقط آب جوش میآورم و در فلاسک میآورم دفتر. آب گرم برای معده هم خوب است. به من که ساخته شما را نمیدانم.
کارهایم کمکم دارند نظم جدیدی میگیرند. این سیستم مدیربازی که از محمدرضا شعبانعلی یاد گرفتم دارد جالب جواب میدهد. هر روز یک نامه به عنوان مدیر به خودم مینویسم و فردا صبح پاسخ نامه را با گزارش عملکرد آن میدهم. نامهٔ مدیر را دستی مکتوب میکنم. فردا آن را با پاسخ تایپ میکنم که نگهدارم. کاغذها هم میروند به سطل زبالههای بازیافتی. مثل شعبانعلی حوصله ندارم ۱۲ سال مکاتبات خودم را نگهداری کنم. به دیجیتال بیشتر ارادت دارم.
مقالهٔ جدید فریلنسری را فرستادم و یک سری ایرادات ویراستاری سطحی گرفته بودند که سریع انجام شد. اگر این کار قطعی شود لااقل فعلا اجارهٔ دفتر از آن درمیآید که فرصت خوبی است برای ادامهٔ این مسیر سخت. از طرفی در خبرها دیدم که کلی استارلینک در ایران فعال شده است که به شدت وسوسه شدم یکی بگیرم و ببرم ویلا و همانجا یک دفتر کاری حرفهای راه بیندازم. امان از این وسوسهها.
دنبال کردن دورهٔ دیجیتال مارکتینگ هم دارد به جاهای جالبی میرسد. یک بهروزرسانی جدید دوره آموزش میدهد که چطور پرسونای مخاطبین و توصیفات محصول را با کمک هوش مصنوعی مولد استخراج کنیم. در حال تمرین هستم و خوشحال شدم که فهمیدم هوش مصنوعی Claude در حساب رایگان اجازهٔ ارسال فایل میدهد. محدودیتی که هنوز در ChatGPT برای حسابهای پولی است.
به فکرم رسید خب دیگر باید تولید محتوا را جدیتر دنبال کنم. پس بهتر است به دنبال اتوماسیون تولید محتوا با کمک هوش مصنوعی باشم تا سرعت کارم بیشتر شود. تحقیق در این حوزه ادامه دارد و باید فکری کرد که از قافلهٔ هوش مصنوعی عقب نمانم.
جمعه تا ۱۱ ظهر دفتر بودم. قبل از رفتن به ویلا رفتم دوش بگیرم که آن وسط آب یخ کرد. مجبور شدم شستشو را نیمهکاره بگذارم و بروم سراغ پکیج تا بفهمم یک عیب اساسی دارد. خاموشش کردم و تعمیرکار که رسید گفت هم یک شلنگ سوراخ شده و هم پمپ ایراد دارد. خوشبختانه پمپ با یک قطعه درست شد و شلنگ هم تعویض شد. اگر فورا به سراغش نرفته بودم احتمال داشت پمپ کامل بسوزد. شانس این بود که در لحظهٔ بحران سریع متوجه شدم و داستان را دنبال کردم.
به کلهپزی محسن آقا هم رفتم و دو سطل پر استخوان و آب کلهپاچه گرفتم. یکی از همسایهها هم کلی نان باگت و تهدیگ تمیز گذاشته بود کنار سطل زباله. مقداری هم سیبزمینی پختم و بردم به ویلا. اما یادم رفت جوجه کوچک یک روزه را ببرم. خلاصه کار نسبتا سنگین بود. مقداری خط لوله را کندم و مسیر جدید را آب دادم و رویش را پوشاندم برای دفعهٔ بعدی. درختان پدرخانم را هم آب دادم و مقداری میوههای ریخته روی زمین را برداشتم.
گرگی دارد پسر خوبی میشود. این دفعه که رفتم زبالهها را بیرون بریزم و او هم آمد بیرون، وقتی در برگشت صدایش زدم مثل فشنگ دوید و برگشت آمد تو. خب این یکی را دیگر خوب یاد گرفته است که برنگردد پشت در میماند. در هنگام بسته شدن هم دیگر مقاومتی نمیکند و به راحتی همکاری میکند. در حالی که چند باری سعی میکرد فرار کند و نگذارد او را ببندم.
یک فکر جدید هم به ذهنم زد. محسن آقای کلهپز معمولا مقداری آب کله هم برایم میگذارد. این دفعه مقداری از آب کله را با همان نانهای باگت با سیبزمینی رنده شده و مقداری پیاز برای مرغها و جوجهها گذاشتم. حتی بلدرچینها هم این ترکیب را میخوردند. مقداری هم کاهو گیر آوردم و برای مرغها گذاشتم. این بار ۶ تخممرغ گیرم آمد که خبر بهتری بود. دم بلدرچینها گرم که مرتب تخم میگذارند و تخمی هم نمیشکنند.
یکی از اتفاقات جالب هم پیامکی بود که از یک سایت دریافت کردم. ابتدای پیام گفته بود که رزومه شما بررسی شد ولی در ادامه گفته بود بروید در سایت ما رزومه بفرستید. رفتم و دیدم عملا دارند از یک پلتفرم کاریابی برای تبلیغ و جذب فریلنسر برای سایت خودشان استفاده میکنند.
جمعه به خودم استراحت دادم. البته از ساعت ۱۰:۳۰ به بعد. پادکست کاری هم گوش نکردم و زدم توی خط داستان و رمان «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» اثر «ماشادو د آسیس» را دنبال کردم. هر چه جلوتر میرود بامزهتر میشود. دوست ندارم تعریف کنم ولی اگر به رمانی که دل و رودهٔ افکار شخصیت را میریزد روی دایره، علاقه دارید، حتما بخوانید. من که تا اینجای اثر خیلی راضی بودم.
پستهای دیگر وبلاگ:
دفتر پَر
بالاخره قرار شد دفتر را تخلیه کنیم و برگردیم به آغوش گرم خانواده. امان از اجارههای سنگین که نمیگذارد آدم نفس بکشد
قورباغهای که در آب نمیپزد
تا حالا شک نکردید که قورباغه واقعا در ظرفی که در حال گرم شدن است میپزد یا نه؟
تغییر استراتژی کار و بدنسازی در کوه
تغییر استراتژی کاری دست کمی از بدنسازی کردن در کوه ندارد
چالش کتاب و سیمانکاری غیرحرفهای
در چالش کتابخوانی ۴ کتاب را فراموش کردم و با برنامههای فشرده باید نگران سیمانکاری در ویلا هم باشم
مصاحبه شغلی مسخره
گاهی که در مصاحبههای شغلی شرکت میکنم حس میکنم خیلی بیشتر از مصاحبهکننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم
دیجیتال مارکتینگ با دیوار
بدون دیجیتال مارکتینگ واقعا کسبوکار آدم میخوابد و بیدار نمیشود. نمونهاش همین دانشجویانه است که در گل مانده است.